به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب

1511

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۵ ب.ظ

خواب می بینم که با یک ادم غریبه، گیر افتادم توی یک ارتفاعی. یک اسانسوری را سوار شدم به یک مقصد خاصی اما اسانسور من را رها کرده توی یک جای نااشنایی و رفته. راه برگشت ندارم. یک سطح کوچک و مرتفع و بدون راه. حواسم هست که خوابم و دارم خواب می بینم؛ اینقدر که منتظرم از خواب بیدار شم. میدونم تنها کاری که در برابر این همه ترس و تنهایی می تونم بکنم همینه که به خودم بگم الان بیدار میشی.



۹۵/۰۸/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی