بایگانی مهر ۱۳۹۲ :: به آهستگی..

۴۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

توی یه اتوبوس پر از ادم سر رو از پنجره بیرون اوردن و تن دادن به افتاب دم غروب و باد.

۰ نظر ۳۰ مهر ۹۲ ، ۱۸:۵۹

کاش میشد من یک روزی یک جایی یک دری رو اتفاقی باز کنم که تو پشتش باشی!

۰ نظر ۲۹ مهر ۹۲ ، ۲۱:۴۸

دلم میخواد بیدار شم..منتها مساله اینه که بیدار هستم!

۰ نظر ۲۹ مهر ۹۲ ، ۲۱:۴۶

من،که همیشه خدا می زنم و از بین همه پیغبرا،جرجیسو انتخاب می کنم!

۰ نظر ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۱

برادر،قصه نگو سر جدت!

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۲ ، ۱۸:۰۲

بی سبب حتا پرتاب گل سرخی را ترسیدیم!

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۲ ، ۱۴:۳۴

پشت این پنجره ها دل می گیره،تو میدونی..

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۷:۱۳

لطفا تو اون چراغی باش که به ماه فکر می کنه.

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۴:۴۱

آفتاب.آفتاب این روزها را دلم میخواهد بغل کنم.

۰ نظر ۲۵ مهر ۹۲ ، ۲۱:۱۳

این اشتراکات ساده در رفتار و فکر، من را دلگرم می کند.

۰ نظر ۲۵ مهر ۹۲ ، ۲۰:۰۵