خواب خونه پدری رو دیدم. فرش ها رو انداخته بودیم روی بالکن بالای زیر زمین. ورودی زیر زمین هم پر بود از فرش. داشتیم خونه تکونی می کردیم. من داشتم تلاش می کردم که یه موکت عظیم الجثه رو تنهایی بتکونم و تند و تند به بچه ها تشر میزدم که نزدیک نشن که از بالکنی میفتن...
۰ نظر
۱۷ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۳۰