به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

خواب خونه پدری رو دیدم. فرش ها رو انداخته بودیم روی بالکن بالای زیر زمین. ورودی زیر زمین هم پر بود از فرش. داشتیم خونه تکونی می کردیم. من داشتم تلاش می کردم که یه موکت عظیم الجثه رو تنهایی بتکونم و تند و تند به بچه ها تشر میزدم که نزدیک نشن که از بالکنی میفتن...

 

۰ نظر ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۳۰

I feel diminshed..

Soon, I will be reduced to nothing..

 

۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۱۱

جدا حالم از خودم و زندگیم بهم میخوره. 

 

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۲۴