یک زمانی از راه می رسه که دیگه چیزا قابل درست شدن و بند زدن نیستن. اونوقت باید بایستی و خورد شدن همه چیزو تماشا کنی. تا اخر. شاید بعدش بتونی دوباره از نو شروع کنی.
یک زمانی از راه می رسه که دیگه چیزا قابل درست شدن و بند زدن نیستن. اونوقت باید بایستی و خورد شدن همه چیزو تماشا کنی. تا اخر. شاید بعدش بتونی دوباره از نو شروع کنی.
قبضا رو می پردازم و سریالامو تماشا می کنم و ریجکت میشم.
همه زندگی من.
خیلی عجیبه که یه نفر توی یه موقعیت رسمی نگاه کنه تو چشماتون و بهتون بگه: حشیش زدی؟!
از اون عجیب تر اینه که شما- که احتمالا در کل دهه نود به این هشیاری که امروز هستی نبودی- در جواب این سوال پخ بزنی زیر خنده و طرفو مطمئن کنی که حشیش زدی.
حالا بیا و درستش کن.
خودم در بیست سالگی از خودم در بیست و پنج سالگی خواهش کرده که "خودش" باشد..
پی اس : گویا در بیست سالگی خردمندتر از اونی بودم که یادم میاد!
"توضیح نوشت":
امروز از طریق یک وبسایتی به نام futureme.org یک ایمیلی برام اومده از خودم در بیست و سه اردیبهشت سال 90. در بیست سالگی نوشتمش خطاب به خودم در بیست و پنج سالگی. یادم بود همچین ایمیلی رو نوشتم اما یادم نبود جفنگیات متن ایمیل رو..خندیدم به خودم.