به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب

۳۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

and the worms ate in her brain..
۰ نظر ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۶
مردن به وقت تابستان!
۰ نظر ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۱
I think I can't even remember how to have fun!
۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۰
in my hour of need, I truely am indeed, alone again, naturally.
۰ نظر ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۶
ادم ها گوش نمی کنند. صرفن منتظرند که حرف های تو تموم بشه تا خودشون بتونن حرف بزنن.
۰ نظر ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۵
I need my friends back.
۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۰
من به درخت ها فکر می کنم. به اینده تکراری درخت ها فکر می کنم. به هرس شدن هر سال و هر فصل شون. به بیهودگی ابدی شون. الف حرف می زنه و من خیره م به درخت های رو به رو.  به فرارشون از نظم و ترتیب. نمی تونم دل بدم به حرفای الف. به منطق الف. به قشنگی درختایی فکر می کنم که اسماشونو بلد نیستم. الف هم بلد نیست. احساس می کنم زنده موندنم به سادگی به این حقیقت بستگی داره که به درختا فکر کنم. نمی تونم. نمی تونم تمرکز کنم رو این واقعیت که الف نمی فهمه من اینجا نشستم و دارم به درخت ها فکر می کنم.  و گر نه باید بلند شم و بهش بگم او هانی. یو دنت گت ایت. یو نور ویل . و بعد برم. اونوقت دیگه نمی تونم به درختا فکر کنم. و اگر به درخت ها فکر نکنم غمگین میشم. پس مچاله میشم روی نیمکت. وانمود می کنم دارم به حرفای الف گوش میدم و به درختا فکر  می کنم.
۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۳۱
من امشب بسیار غمگینم.
۰ نظر ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۵
I think I painted Equader's flag on my nails. I was bored.
۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۹
کااار می کنیم.
۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰