به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب

۲۸ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است


پادشاه فصل ها؛ پاییز.

۰ نظر ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۵

شاید رسالت ما به سادگی اینه که از بعضی روزا، از بعضی چیزا و از بعضی کارا لذت ببریم. همین.



۰ نظر ۲۸ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۲

کاش یکی میومد و به جای من زندگی می کرد. بعد من می نشستم روی یه صندلی و چرت زنان تماشا می کردم.


۲ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۷

چطور میشه بدون اینکه مرد، مرد؟!


۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۲

 من به گروه خیانت پیشگان جهان تعلق دارم و به خاطرش سخت احساس خردمندی می کنم.


۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۷

I'm having some strange problem getting my licence!

That shows I'm on the right track!

۰ نظر ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۲:۵۸

راستش رو بگم?

میدونم که بجای اینکه از این ادم ها عصبانی باشم، باید از واقعیت زندگیم عصبانی باشم. اما نمی تونم. انرژی منطقی فکر کردن رو ندارم و حالم از واقعیتای حقیر و ترسناک زندگیم بهم میخوره. احتیاج دارم که این همه ادم و این همه چیز یه صدا توی گوشم حرف نزنن. احتیاج دارم که باور کنم زندگی میتونی چیزی جز این باشه. احتیاج دارم که باور کنم اما نمی تونم.

 هیچکس حواسش نیست. هیچکس به من فکر نمی کنه. همه همونطور که به من میگن دوستم دارن، صرفن به خودشون فکر می کنن. و من اعتمادمو به همه جهان از دست دادم.


۱ نظر ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۳

Those were the days my friend

we taught they'd never end

we'd sing and dance forever

we'd live the life we'd choose

we'd fight and never lose

those were the days

oh, yes. those were the days

..

۰ نظر ۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۹

ابی باید بخونه. شاید هم فریدون. شاید هم شهرام ناظری. یکی از این ها باید بخونن تا من بتونم فکر نکنم. تا من بتونم کاری که امشب باید بفرستم رو تموم کنم. تا شبای من بگذره. 


۱ نظر ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۶

عصبانیم!

خیلی!


۲ نظر ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۱:۰۴