به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب

1100

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ب.ظ

امروز با میم رفتیم کافه. چای خوردیم. حرف زدیم از همه جا. از همه چی. خیابونا رو گز کردیم. به خاطر یه بازیگر رفتیم نشستیم توی یه سالن سینمای خالی. حتی مثل همیشه فیلمو نصفه کاره ول کردیم و پفیلاهامون که تموم شد از در سینما زدیم بیرون. رفتیم دانشگاه. چرخیدیم تو یونی. رفتیم نشستیم تو کتابخونه مرکزی.انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده. انگار که ما همون ادمای سابقیم که نه کاری داریم نه نگرانی و می تونیم تموم روزامونو تو کافه ها و خیابونا شب کنیم. انگار که این برنامه هر روزمونه. هر روز همونو می بینیم و همین بساطمونه. انگار نه انگار که یک ساله میم از ایران رفته. انگار نه انگار که میم داره امشب بر میگرده. انگار که فردا یا پس فردا یا هر وقت اراده کنیم می تونیم همین کارا رو بکنیم.

بعد سر خیابون که رسیدیم همدیگه رو بغل کردیم و خداحافظی.


۹۴/۰۷/۰۶

نظرات  (۱)

۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۰ نرگس جوان
یعنی توی ذهنت این کارارو کردی؟؟
پاسخ:
نع البته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی