به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب

2026

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۳۲ ب.ظ

با «د» رفته بودیم سینما. سینما که نه. اتاقی و دیواری و ویدئو پروژکتوری توی یک موسسه سینمایی یه جایی وسط خیابون ولیعصر یا شاید هم طالقانی که فیلم جوکر را ببنیم. فیلم طولانی بود. بد بود حتی. و ما در این مورد توافق داشتیم بعد از دو ساعت و خوردی وقت گذاشتن و دیدن فیلم روی صندلی های ناراحت مثلا سینما. ما کم توافق داشتیم سر چیزها. خیلی کم. فکر کنم از بارهایی بود که «د» معذرت خواهی کرد برای دعوت از من به تماشای اون فیلم. چقدر بیخود و بی جهت معذرت می خواست. جاهایی که لزومی نداشت. به جز اون تئاتر دریاچه قو که جدا جای معذرت خواهی داشت با اون بازی های مضحک و گند زدن به یک باله افسانه ای.... جاهایی که لازم بود ولی بلد نبود معذرت خواهی..

نمی فهمم چه مرگم شده این روزا. دلتنگم؟ شاید هم. عصبانیم؟ شاید هم. منتظرم؟ قطعن. قطعن منتظرم. 

 

کاش که این بارون لعنتی بند می اومد. 

 

 

 

۹۹/۱۱/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی