به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب

1775

جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ب.ظ

نزدیکای ظهر که از تو کوچه مون رد میشم، از جلوی هر خونه، یه بوی غذای هیجان انگیز و متفاوت میاد؛ یه جوری که ادم هوس می کنه یه دانش آموز دبیرستانی باشه که داره با کوله پشتی سنگین و آویزون از مدرسه بر میگرده خونه و توی راه پله تلاش می کنه حدس بزنه غذای اون روز چیه. 

به جاش میام خونه و تلاش می کنم غذایی سر هم کنم که به کمترین زمان و تلاش ممکن نیاز داشته باشه.


۹۷/۰۷/۱۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی