کاش که ما آدما اینقدر بر نادانی های خودمون مصر نبودیم!
۰ نظر
۲۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۸
زوزو جلسه داره با دو تا استاد دانشگاه. احساس می کنه داره میره جلسه تفتیش عقاید.
بعدا اضافه شد نوشت:
همه کاسه کوزه ها شکست سر من. دو نقطه اتساین.
الف داره ازدواج می کنه. ف زنگ زده و بعد از یک سخنرانی طولانی که بنیان زندگی منو برده زیر سوال در لفافه به من گفته که من یه دختر احمقم که قطعیات رو رها کردم و چسبیدم به احتمالات احمقانه. ع زل زده تو چشمای من و بهم گفته به ازدواج سفید فکر کن.
زندگی من چه مرگش شده؟!