من همه عمر این فکرو داشتم که چیزی که سخت تره احتمالن بهتره. اصلن همه انتخابای زندگیم پایه اش همین تئوری مسخره بوده. وقتی چیزی دم دستم بوده، به راحتی ازش گذشتم؛ چون دم دستم بوده.
الان خسته م. نمی تونم زور بزنم برسم به اون دورترین و فرضن بهترین. می خوام دستمو دراز کنم و همین نزدیکترینو بر دارم. دم دست ترین.