.My ancesstors must be very proud of me
:)
خب شما به من بگو خرافاتی ولی من الان یادم افتاد که تو اون کتابه که زندگی اون دختره خیلی شبیه من بود؛ روجا قبل از وقت سفارتش رفته بود موهاشو رنگ کرده بود و بعد هم ریجکت شد. من دو ماهه که میخوام موهامو رنگ کنم ولی الان که وقتش شده، میترسم اگر این کارو هم مثل اون شخصیت داستانی انجام بدم و برای وقت سفارت موهامو رنگ کنم، ریجکت بشم...
آیا ما سزاوار بودیم
تمام خیابان را در باران برویم
و در انتهای خیابان
کسی در انتظار ما نباشد؟
احمدرضا احمدی
P.S. The world is a bitch!
.So... It appears I am dating an atheist version of my dad
.I know. Very Freudian
.Not as disturbing as it sounds though
....I dont know...I am starting to feel a bit sentimental about this place