به آهستگی..

صرفن خزعبلات.

پیام های کوتاه
  • ۲۵ اسفند ۹۵ , ۲۱:۵۱
    1576
  • ۱ شهریور ۹۵ , ۱۲:۴۱
    1447
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۲۰:۰۰
    1400
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۲:۲۹
    1399
  • ۱۶ تیر ۹۵ , ۰۱:۲۱
    1398
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۲۲
    1363
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ , ۱۴:۵۱
    1361
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۵ , ۱۱:۴۹
    1356
  • ۱ ارديبهشت ۹۵ , ۲۲:۴۴
    1334
  • ۲۰ فروردين ۹۵ , ۲۰:۲۴
    1317
بایگانی
آخرین مطالب
این مردم هیچ وقت نمی فهمند که چقدر دیر شده..
۰ نظر ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۳۱
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته است تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری این شعر و اهنگ من را می گیرد. اصلا انگار این شعر برای من گفته شده..برای من خونده شده..این شعر داره منو شرح و توصیف می کنه..
۰ نظر ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۱۸
اون مرز آشغال بین دونستن و ندونستن. اون لحظه لعنتی که می فهمی.اون یه لحظه مرزی که قبلش سرزمین جذاب ندونستن و بعدش دل درد و سر درد و پا درد و همه جور درده! من سلطان داشتن این لحظه ام.
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۳۷
six feet under سریال راجع به یه خانواده است که یه موسسه واسه برگزار کردن مراسم ختم دارن.توی قسمت اول سریال پدر این خانواده که در واقع اداره کننده موسسه بوده می میره. هر اپیزود با مرگ یه نفر شروع می شه.سریال برخلاف اون چیزی ممکنه به نظر برسه،چندان سریال تلخی نیست.یک عالمه فمیلی دراما به اضافه فانتزی گهگاهی حرف زدن مرده ها توی سریال هست که خب البته گاهی قصه رو شبیه  به یه درام ابکی می کنه. تم سریال ترس از مرگه.قهرمان قصه که حالا وارث این موسسه شده از مرگ می ترسه.اینجاست که این سریال واسه من جذاب میشه.. ولی خب من فقط سیزن اول سریالو دیدم..
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۳۸
عادت و تنبلی فرمان رواهای زندگی منن! (البته به اضافه سنت!) عجب ترکیب مزخرفی!
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۲۳
جانور وحشی امروز چشمهام را خورده.چشمهام را تا دیگر نتوانم گریه کنم.
۰ نظر ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۴۶
باید یک جایی باشه که من این تلخی لعنتی رو  بالا بیارم توش!
۰ نظر ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۴۴
عاقبت، به دو بال پرواز می رسیم؟؟؟!
۰ نظر ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۰۹
باید اعتراف کنم که من از این پیچیدگی لذت می برم!
۰ نظر ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۳۵
شرایط همیشه یه راهی واسه بلعیدن ادم پیدا می کنه!
۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۱۸