بهار در حیاط همسایه و ما به در نگران...
۰ نظر
۰۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۹
مثل همیشه های زندگی من؛ باز بهار منتظر بی مصرف افتاد.
پی اس یک: احساس تنهایی می کنم.
پی اس دو: احساس می کنم هیچ کس تو این شیش هفت سال منو ندیده.
پی اس سه: کاش اومده بود.
پی اس چهار: فارغ التحصیل شدم.
پی اس پنج: منو از اینجا ببر. لطفن.
یه روزی هم می رسه که یکی بلند و خوشحال تو ذهن من آواز میخوانه «این راهِ من بود...این راه من بود..»
احساس می کنم آدما عکس و فیلم می گیرن که به خودشون یا بقیه ثابت کنن توی یه زمان خاصی توی یه مکان خاصی حضور داشتن.